افسانه 1900


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ؛ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ، ﻧﻪ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩﻥ، ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗـﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺭﺿﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ... ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ، ﺧـﺴـﺘـﻪ، ﺍﺯ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻧﺎ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺍﻡ، ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢﭼﺸﻤﻬﺎ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﺪﻓﻮﻥ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺭﻡﺻﺪﺍ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧـﻨﺪ ... ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻗﺒﻞ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

بهترین سخن و دلنشین ترین سخنی که تا حالا شنیدیده اید از کدام منبع بوده است؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلم گرفته دستان تو را و آدرس barooni84.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 371
بازدید هفته : 684
بازدید ماه : 660
بازدید کل : 89791
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 200
:: کل نظرات : 89

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 42
:: باردید دیروز : 371
:: بازدید هفته : 684
:: بازدید ماه : 660
:: بازدید سال : 6292
:: بازدید کلی : 89791

RSS

Powered By
loxblog.Com

افسانه 1900
دو شنبه 4 دی 1391 ساعت 22:8 | بازدید : 1394 | نوشته ‌شده به دست رضـــــا | ( نظرات )

اين فيلم به كارگرداني جوزپه تورناتوره در سال 1998 در مدت زمان 160 دقيقه ساخته شده است.وبهانه ای شد تا نقدی برآن بنویسم .

 

داستان «افسانه 1900» در سال هاي آغازين قرن بيستم در يک کشتي مسافربري اتفاق مي‌افتد. راوي داستان يک نوازنده ترومپت به نام مکس است. شخصيت اصلي فيلم  توسط يکي از کارگران موتور‌خانه کشتي «ويرجينين»، روي عرشه کشتي پيدا مي شود و او را به فرزندی قبول می‌کند، از آنجایی که آن کودک را در آغاز سال ۱۹۰۰ پیدا می‌کنند اسم او را ۱۹۰۰ می‌گذارند. کودک بزرگ می‌شود اما پدر خوانده اش دنی بر اثر یک حادثه در داخل موتورخانه کشتی جانش را از دست می‌دهد. 1900در مراسم به دريا انداختن جنازه پدرخوانده اش دني  در روي عرشه  براي اولين بار ، صداي پيانو را مي شنود . 1900همان شب ، به سالن رقص مي رودتا صداي پيانو را بهتر بشنود . همان نيمه شب ، براي اولين بار ،  پشت پيانو مي نشيند و آهنگي سحر انگیز وجذاب را مي نوازد  .  گويي ساليان سال است كه او نوازنده پيانو است و این کارش باعث تعجب همه می‌شود. چندی بعد وی به یک نوازنده بزرگ پیانو تبدیل می‌شود. به طوری که آوازه کارهایش به بیرون از کشتی هم می‌رسد...

ازاین واقعه چندين سال مي گذرد . مكس راوی داستان به عنوان نوازنده ترومپت به استخدام كشتي ويرجينين درمی آید. در يك شب طوفانی و وهم انگیز ، دریا سخت درآشفتگی  وتلاطم است .  مكس احساس می کند حالش روبه وخامت است .1900 دراین زمان که جوان برومندی  شده وبه عنوان یک نوازنده حرفه ای درکشتی می نوازد ،مکس را درآن حال آشفته  می یابدو  او را خود به سالن اجتماعات برده و برايش پيانو مي زند تا حالش را بهبود بخشد . مکس  شيفته ي شخصیت 1900می شود واحساس میکند او يك نابغه ي موسيقي است . اودقیقا کشف میکند كه 1900 به شكل کاملا اشراقی و غريزي ، موسيقي را مي شناسد وتابدانجا در این هنر مهارت مییابد که قادر است آهنگ دروني هر انسانی  را بنوازد. مکس درعین حال به هوش  واستعداد فوق العاده 1900واقف می شود وجالب اینکه او هرگز درسراسر عمرش از کشتی پیاده نشده وتنها ازراه مطالعه واز طریق مسافران كشتي ويرجينين اطلاعات بیشماري از شهر ها وویژگی های آدم های مختلف  دنيا دارد . 

در ادامه داستان جلي رول موتون که دراین فیلم ازاو بعنوان ابداع کننده  موسيقي جاز یادمی شود و آوازه 1900را شنیده است  وارد كشتي مي شود تا 1900 را به دوئل موسيقي دعوت كند اما  1900 دربرابر حیرت همگان به طرز غیرقابل تصوری او را شكست مي دهد.۱۹۰۰ در کشتی دختری را می‌بیند و به نوعی عاشق او می‌شود، یک بار هم می‌خواهد از کشتی به خاطر آن دختر پیاده بشود و به دیدن اون برود اما باز هم منصرف می‌شود.چندین سال می گذرد وباردیگر  ماكس ،كشتي ويرجينين را درحالی مي يابد که قرار بود آن را منفجر کنند . مکس  سخت هراسان می شود چراکه یقین دارد یار دیرینه اش  1900 درون کشتی کهنه است اماهیچ  كس حرف او را باور ندارد .ا مکس نا امید نشده  وارد كشتي شده و بالاخره 1900 را مي يابد . اماهر چه اصرار مي كند ، 1900 حاضر به ترک کشتی ونجات جان خود نیست .سرانجام ۱۹۰۰ در داخل همان کشتی باقی می‌ماند و کشتی منفجر می‌شود و ۱۹۰۰ در داخل کشتی که در آن بدنیا آمده بود و زندگی کرده بود جان خود را از دست می‌دهد.

درباره كارگردان فيلم 1900جوزپه تورناتوره

 

تورناتوره ايتاليايي  و درسيسيل بدنيا آمده است .او  وامدار سينماي كلاسيك ايتاليا است . سينمايي كه در آن نوابغ فراواني بوده اند و  كارگرداناني برجسته اي  همچون ‘ فليني ‘ دسيكا ‘ويسكونتي ‘ پازوليني‘ آنتونيوني ‘ ظهور كرده اند تورناتوره پس از نخستين فيلم مطرح خود سينما پاراديزو  و  مالنا اين سومين فيلمي ا ست  كه  از تورناتوره  جايگاه ويژه اي دارد  . هر سه فيلم او جز  شاهكار هاي برجسته جهاني است .وچندين جايزه جهاني راتصاحب كرده اند.فيلم سينما پاراديزو  در ستايش از  سينما ‘ مالينا  در بزرگداشت از عشق و دوست داشتن  و بالاخره افسانه 1900 در تجليل از عظمت  موسيقي است .

 

درفيلم 1900ساختار ها به شيوه اي جذاب تدوين شده است داستان فيلم ، تماما توسط نزديك ترين دوست قهرمان فيلم يعني همان نوازنده ي ترومپت  مكس روايت مي شود .او هر قسمت از داستان را به صورت پراكنده براي آدمهاي مختلف ، حكايت مي كند  و  بيننده درست مثل اينكه تكه هاي يك پازل را كامل مي كند ‘ باكنار هم قرار دادن  حكايت ها به كل زندگي 1900  وتمامي داستان واقف مي شود .

  

موسيقي فيلم افسانه  1900توسط اينيو موريكونه ساخته شده است كه درنوع خود بي نظير است  .براي موريكونه كه  خود يك موسيقي دان بزرگ است البته ساختن موسيقي براي چنين فيلمي كه درباره زندگي يك موسيقيدان نابغه است كاري بس سترگ  ودشوار بوده است والحق  موريكونه  از عهده اين مهم  به  زيبا ترين وجه ممكن برآمده است .

 

.موسيقي در ذات و وجود قهرمان داستان او  وجود دارد شخصيت 1900از يك اشراق دروني برخوردار است وي كسي است كه از را ه غير معمول واز طريق كشف وشهود دروني به دنياي موسيقي گام نهاده است   ودر اين هنر تا بدانجا صعود كرده است كه مي تواند موسيقي درون هر انساني را دراوج زيبايي وخلاقيت بنوازد .

 

 

براي درك كاري كه موريكونه درمورد موسيقي فيلم 1900 انجام داده است يادآوري برخي صحنه شاهد مثالي گويايي است  درصحنه اي از فيلم قهرمان موسيقيدان به اجبار  به ضبط يكي از آهنگهايش  تن مي دهد  .درست دراين لحظه  يك دختر از پشت پنجره ،اتا قش  ديده مي شود . 1900 شروع   به نواختن آهنگ درون دختر مي كند وچنان ملودي سحر آميز وغمگنانه اي مي نوازد كه قلم ياراي توصيف آن نيست  .دراينجاست  كه اشراق موسيقيايي 1900به مدد اومي آيد و  زيباترين اثرش را در يك برخورد عاشقانه مي‌سازد.
   درصحنه ديگري از فيلم مكس براي استخدام در كشتي ويرجينين ، دريك صف طويل قرار دارد  . هنگامي كه نوبت به او مي رسد . از او مي پرسند كه چه كاري بلدي ؟مكس در پاسخ هيچ نمي گويد ، ، ترومپت خود را در مي آورد و چنان با تبحر و زيبا به نواختن مي پردازد كه موجب شگفتي  همگان ، مي شود. لحظات اين نواختن كوتاه اما بسيار جذاب است به گونه اي كه همه ناظران را بدنبال خود تا محيط بيرون  و بارانداز كشتي مي كشاند .تنها همين دوصحنه در توصيف موسيقي فيلم وكار بزرگ موريكونه كافي است كه اين فيلم رااز نظر موسيقي درسطح بسيار مطلوبي قرار دهد .

 

فيلم   افسانه ي 1900 ، مشحون از   مفاهيم و صحنه ي بسيار  پرجذبه است ـ يكي  از صحنه هاي بديع  در فيلم افسانه ي 1900 ، درقسمت پاياني فيلم است . مكس با مشكلات فراوان ، 1900 را در كشتي كهنه ويرجنيين مي يابد  . از او مي خواهد تا از كشتي پياده شود . چون قرار براين بوده است كه  آن را منفجر كنند . اما 1900 راضي به ترك كشتي نمي شود ! چرا كه معتقد است در همان كشتي به دنيا آمده  در آن  بزرگ شده . و هيچگاه ، پا به خشكي نگذاشته است . پس مي خواهد در همان كشتي نيز بميرد .او در آن لحظه حساس براي مكس ، ازبسياري مفاهيم كه به آن معتقد است سخن مي گويد ‘نقطه عطف گفتارش درباره  بينهايت بودن انسان است ودر يك ديدگاه عرفان گونه  براي انسان يك شخصيت بي نهايت وخداگونه قائل مي شود  .

 

 

   "وقتي چيزي شروع مي شود بايد پايان هم داشته باشد . اين يه قانونه ، براي همه ، حتي خدا ! . . . اما خدا چون آغازي نداشته ، پاياني هم نداره . وقتي مي دوني كجا بايد بري ، تا كجا بايد بري ، احتياجي به پرسيدن نداري . وقتي مي دوني با چي سير مي شي و هدفت چيه ، اونوقته كه خودت زمان مرگ خودتو تعيين مي كني . وقتي مي دوني به پايان رسيدي ، ديگه ادامه نمي دي ، حتي اگه بدوني همه مي خوان ادامه بدي ، اونجا آخر كاره و تو برنده اي . تو خودت بازي خودت رو تموم كردي . وقتي با چيزي كه پايان داره زندگي كني ، وقتي به چيزي كه انتهايي داره فكر مي كني ، لذت مي بري و نمي خواي كه از اون فراتر بري ، مي خواي همون جا ساكن بموني ، بدون كوچكترين تكوني . اين خوشبختيه . وقتي تو كارت انتهايي نداري ، وقتي تو زندگيت پاياني نداري ، چطور مي توني داستان زندگيت رو بنويسي ، چطور مي توني آهنگ بسازي ، وقتي كيبورد پيانوت بي نهايت كليد داره . اين انسانه كه انتهايي نداره . براي كارهاش ، براي تلاشش و براي بهتر بودن"

  

 

افسانه‌ي 1900 حكايتي رمانتيك از تنهايي انسان است. درواقع اين تنهايي روايتي از مسوليت انسان دراين جهان مادي است ، اين تعبير كه هركس مسوول  كار خويش  وتعالي خود است دربيشتر مذاهب مورد تاكيد قرار گرفته است  درمسيحيت اين مفهوم اينگونه بيان مي شود كه كه هركسي صليب خود رابردوش مي كشد .

 

 

 

به ديگر سخن هرچند 1900 نمي‌تواند خود را با جهان بي‌انتها همراه سازد اما مي‌تواند با 88 كليد كي‌برد پيانو شاهكارهاي بياد ماندني  وبي‌انتها بيافريند و درنهايت به نظر مي رسد كه به  اين استنباط ميرسد كه چيزي كه روح خدايي دارد و انتهايي براي او متصور نيست ، انسان است: «اين تويي كه بي‌انتهايي، و با اون كليدها آهنگي كه مي‌سازي بي‌انتهاست ".

 

 

درآخرين لحظات فيلم  تورناتوره   زيركانه با ذكر يك  حكايت طنزآميز از سوي قهرمان داستان سعي در زدون   غم وداع  او بامكس و  مرگ او دارد. گويي مي خواهد به بيننده چنين القا كند كه ارزشهايي كه 1900 درخلق مفاهيم و هنر موسيقي  آفريده است هرگز دربستر تاريخ فراموش نخواهد شد .

 

 

 

 درمجموع تورناتوره  یکی از کارگردانان موفق دنیاست و توانسته است درفيلم هاي خود به خوبي از تاريخ استفاده نمايد و به جرات مي توان گفت كه او روايت هاي تاريخي را به زيباترين وجهي  باداستان هاي عاشقانه و زیبا درهم آميخته است و در بيننده احساس عميق نوستالژي رابرانگيخته و از اين رهگذر تاثير  خاصی بر مخاطب خود  می گذارد.

  



|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: